یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

حال دل پرســــــــیدی و گفتم که خوبم بارها

حال دل پرســــــــیدی و گفتم که خوبم بارها
دوستت دارم کمی تا قسمتی اندر خفا

من درختی سبز بودم تو مرا انداختی
شاخه هایم را سپردی تو بدست هر بلا


تا بخود انداختم چشمی بدیدم بی سبب
شانه هایم تا شده افتاده در دام فنا

شور و شوقم در دلم مُرد و بسی انکار شد
عشق تو در حق من کرده بسی جور و جفا

یک خط قرمز کشیدی دور من بی فاصله
این محبت نیست عشقم، باشد از اول خطا

بود آغوشم‌ همیشه با تو و تنهایی ات
تو‌گرفتار کسی دیگر ، نداری تو حیا

من پریشان ِهیاهوی ِدو‌ چشم ِبسته ات
آه از افسونگری ،عشقت کجا و من کجا؟

تا فراموشت شود با من چه کردی عاقبت
حال دل پرسیدی و گفتم‌که خوبم بارها

فریما محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد