یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گویا نهالی در خیالم سبز گردید

گویا نهالی در خیالم سبز گردید
در خاطرم دیگر زمستان رفت و شد عید
با اوج سرمای زمستان سیه کار
پروانه ای افتاده‌ در دنبال خورشید
در کوچه های شهر ما احساس گرمی
پر می کشد خالی ز وحشتها و تردید
حقا که دست نامرادی ناپدید است
نقبی زده در قلب خلق و خانه امید
مبهوتم از آن مادر و آن حسرتی که
لبهای خونین عزیزش را نبوسید
جمعی اسیر واژه ها ی سرنوشتند
جمعی گریبان در اصول ناب توحید
دیگر دودل بودن ندارد پایگاهی
باید که با بیگانگان پیوسته جنگید
درس سعید از ابتدا دیوانگی بود
بر چهره ی دیوانه اش دیوانه خندید


سعید آریا

دوستت دارم

دوستت دارم

آنقدر که هیچ واژه ای

توان حمل آن را ندارد

عشق نام کوچکی ست

برای احساسی که

تو به من می بخشی


پرویز صادقی

شـــاعری چیسـت بجز نشــرِ سجــایایِ علی

شـــاعری چیسـت بجز نشــرِ سجــایایِ علی

یـا که موزون شــــــدن از نـــامِ دلآرایِ علی

روز و شـب خـامـــه اگر رقـصِ ترانگیــز کند

اســمِ اعظـم به‌ خـدا هسـت ســـراپایِ علی

واضـح این‌ست که در نزدِ حمیــــدِ حنّـــان

نیسـت در منطق و معیــــار کسی تـایِ علی

دانش و علم و ادب, فهــم و کمـالات و کرم

شــرحِ صـد دفتــرِ خود کرده به معنـایِ علی

حق بُـوَد بعدِ صمـــد سجـده و تعظیم بر او

نظـــــــــرِ دوســت بُـوَد ذکـر و تـولٌایِ علی

یابن عشق‌ست و یقین بابِ عدالت بی‌ شک

رمـز و رازی‌سـت به کنـجِ لـبِ مینـــــایِ علی


از ازل تا به ابـد با خـطِ تقــــــریرِ خــداست

وصی و والی و حجّــــة, خـطِ امضــــایِ علی

نـور در نـور علی, مَحــــــــــرمِ محمـود علی

دل و جـــانم به‌ فـــــدایِ قـد و بـــالایِ علی

سیدمحمدرضا لاهیجی

از قافیه چشم تو تنگ آمده ام مصرع زیبا

از قافیه چشم تو تنگ آمده ام مصرع زیبا
بر دفتر شعرم به جز اوصاف تو نیست ای همه رویا

از ثانیه ها می گذرم من به خیالت
چون عمر تویی چه غم از گردش دنیا

در چشم تو صدها رخ مجنون به بند است
در بند تو گرفتار منم ای همه لیلا

گر جام شراب شوری و مستی ندارد
ما مست نگاه تو شدیم خوشه حمرا

شب هم به تمنای تو شب شد که هر شب
چون ماه بتابی بر این گنبد بالا

در پیچ و خم زلف تو باید که رها شد
بخشم به گیسوی تو من هر دو جهان را

حیران نشود هرگز از دست تو آزرده
از دل فغان دارم, ای داد از دل شیدا


مصطفی دادپور

چوب خطت چون دلم پراست

چوب خطت
چون
دلم
پراست
اما
آن
به
بدهکاری
واین
به
طلبکاری !


پرشنگ بابایی

ماه و آدم یه نیمه تاریک دارند

ماه و آدم یه نیمه تاریک دارند
که به هیچکس نشون نمیدن
واسه دیدن نیمه تاریک ماه
باید دورش زد

اما نیمه تاریک آدم رو وقتی میبینی
که دورت زد

فرزان لهراسبی