ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
هنر
عطر
غریزه است
و
عشق
حواله آن
و
هوس
تفاله آن
و
جنسیت
نخاله آن
و
در این
میانه
بینوا
دل
مچاله آن.
پرشنگ بابایی
رفاقت ها
به
جمعیت
بچه قورباغه ها
می مانند
و
تا فصل
فصل
بهار
یکی
و
دو تاشان
می مانند
و
دور از
برکه
تنها
صدای
قور قورشان
به تو
می رسد
پرشنگ بابایی
پته ها بود
رسوایی
دل
بر
آب
دیده
بینوا
زبان
نوحه خوان
آبرو داری می کرد
پرشنگ بابایی
یک روز
درحوالی
چشمانت
گم شدم
و
سالهاست
شبگرد
کوچه های
خواب
و
کس
تعبیر
رویای
نگاهت را
نمی داند.
پرشنگ بابایی
جز تو
اگرم
جهان جان شود
نگزینم
و
بگذار
تمام شود
داروغه دنیا
به تعقیب
دو دلی است
دل ما
یکی است
و
ناکام شود.
پرشنگ بابایی
از تلخ خنده هایش
دانستم
به
شیرین عقلی
محکومم.
هرچند
چون حسین
در مصاف
عشق
قربانی
و
مظلومم
پرشنگ بابایی
بنازم
راستگویی
خط کش
و
ترازو
و
درجه را
که
بی باک
از
سیاست
و
پول
و
خودپرستی
رای شان
ثابت
و
یک
کلام است.
پرشنگ بابایی