یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در جستجوی لحظه های سپید

در جستجوی لحظه های سپید
کنار پائیزنشسته ام
صدای ساز دهنی ات می آید
آهنگی که هزار بار شنیده ام
صدایش با سوختن چوب در آتش آمیخته
عطر آوازت هم نگین صدای رودخانه است
کاش طلوع هم بیزار از آمدن بود
سکوت شب همچنان می خواند
پس توکجای این دلتنگی نشسته ای
آتش درونم شعله خاموشی سر کشید
تو هنوز نیامده ای
و صدای آوازت در انتهای شب گم شد


احسان ناجی

در دورانی که تو بودی

در دورانی که تو بودی
ماه زیباتر می‌درخشید
باران هم زیباتر می‌بارید
در دورانی که تو بودی
عشق پیراهن سرخی بر تن داشت
و من شاعرتر بودم


مریم جلالوند

دریای من ای سرچشمه‌ی آرامش و رهایی

دریای من
ای سرچشمه‌ی آرامش و رهایی
از دور دست‌ها
امواج چشمانت را به تماشا نشسته‌ام
دلم به سوی تو رهسپار است
آغوش بگشا و در خویش غرقم کن
تا اسیر تو گردم و رها از جهان
رها از رنگ‌ها و اسیر بی‌رنگی تو
آری
در میان انبوه رنگ‌ها
تو برای من همچون آب, بی‌رنگی
بی‌رنگ, آرام بخش و زلال
آنقدر زلال که می‌توان
خود را در تو پیدا نمود و به تماشا نشست
و جریان زندگی را در نفس‌های تو حس کرد.
در روزگاری که آدم‌هایش فصل به فصل, نه
لحظه به لحظه رنگ عوض می‌کنند.
تو همچنان بی‌رنگ بمان
هیچ رنگی را در خود راه مده
من از رنگ‌ها هراسانم و از تبدل‌ها گریزان.
بی‌رنگ بودنت را دوست دارم
آرامم می‌کند و اطمینانم می‌بخشد.
از هیاهوی رنگ‌ها پناه می‌برم به آرامش بی‌رنگ تو.
پناهم ده و آرامم کن.


فاطمه محمدی

ببخش اگر دست شعرم خالی ست

ببخش اگر دست شعرم خالی ست

           هیچ خیالی

              هنوز واژه ای نزائیدست

           که حقّ چشم هایت را ادا کند


پرویزصادقی

آن روز‌ در آن خلوت پاییز

آن روز‌
در آن خلوت پاییز‌
که او مثل تو خندید و
مرا برد
به آن لحظه ,به آن روز
نگاهت به نگاهم گرهی خورد و...
من کودک دیروز
از آن لحظه, از آن روز
شدم شاعر امروز!!


مریم مینائی