ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آنقدر مرا از رفتنت نترسان، قرار نیست همیشه بمانیم
روزی همه رفتنی اند …
ماندن به پای کسی معرفت می خواد نه بهانه
شعرهایم
رُزهای رونده ای ست
که در بالکن خیال من
تو را گل می دهند
می شنوی ؟
صدای عطرشان
تا آسمان هفتم می رود
پرویز صادقی
عشق ما رنگین کمان است
که به خورشید می گوید:
بسیار درخشان مباش
که من خواهم رفت!
و به تمامی پنهان مشو
که من خواهم رفت!
پس من آن عشق بزرگم
که وصال بزرگ و فراق بزرگ
مرا خواهد کشت!
(غادة السمان)
به عشقت چون دچارم پس به دیدارم نمی آیی
چرا با اینکه می بینی گرفتارم, نمی آیی
به دیدارت کنی غافل مرا ای جان شیرینم
تویی آن حال نیکویم که تب دارم, نمی آیی؟
به سر رویای شیرینت نشسته تا که باز آیی
مرا هر شب خیالت کر ده بیدارم, نمی آیی؟
ز هجرت گشته خشک آخر گلستانم کجایی تو
بگوبا من چرا هر گز به تیمارم نمی آیی
کجاها را ببویم تا دهد عطر نفس هایت
چنان گشتم که از آن دیده بیزارم, نمی آیی؟
شبی در خواب چشمانم تودادی وعده دیدار
نمی خواهم تو را ای خواب, دگر کارم نمی آیی
لبم خشکیده بس گفتم (ترا من چشم در راهم)
سرا پا دیده می مانم به دیدارم نمی آیی؟
فاطمه مهری
و همچنان خدا کنار مهربانی هایت قدم میزند...
وقتی کسی به عشقش...
روزها را قلم میزند...
سهیل ساسان