یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم باران ببار

گفتم باران ببار
خدا ازپشت دستهای خیسش را روی چشمانم گذاشت
از لابه لای انگشتانش مردمکهای چشم من باغچه ی شعری را به تماشا نشست
نور میتابد
بر واژه هایی ازجنس بلور
که خود را میتکانند
برتن جویبارها
ریشه از خاک می روید و
ساقه ها رقص کنان از آفتاب بوسه می گیرند
در هر بیتی که برگ سبزی می دهند
و در هر غزلی گل
که بویش در همه جا می پیچد


رقیه مرادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد