یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هیاهوی ست در خیالم بی صدا

هیاهوی ست در خیالم
بی صدا
در ازدحام خلوت شب
شبح خاطرات ، بر ذهن خسته من میاید
میترسم روزی فرا برسد
بدون نوازش خورشید
زیر سنگینی نگاه ماه ، خاموش شوم


مهناز چالاکی

عادت داشتم که ببوسم اش

عادت داشتم که ببوسم اش
حرف زدن که خیلی بلد نبودم
این بود که حرف هام را
مهربانی هام را
دوست داشتنم را
و حتی
ترس ها و دلخوری هام را
هم با بوسیدن نشان می دادم
او هم راضی بود از من و
بوسیدن هایی که آرامش می کرد


فردین نظری

از تو می‌گویم از تو که گرم نگاهم می‌کنی

از تو می‌گویم
از تو که گرم نگاهم می‌کنی
از من می‌گویم
از من که خواستنت را فریاد می‌زنم
از تو می‌گویم
مهربانی بی‌دریغ
از من می‌گویم
نیازمند نگاهت تا ابد
از تو می‌گویم
از تو که کلبه دلم را
با اولین نگاه روشن ساختی
از من می‌گویم
از من که از دوریت گریستم
در دل سیاه شب


مهرداد درگاهی

چقدر حالِ بد این روزهایم

چقدر حالِ بد این روزهایم
شبیه نامه ای ست نخوانده شده
درون بطری سرگردان
سوار بر موج طوفان چشمانت؛
که تمام شعرهای بر باد رفته ام
نقش بسته روی لب های
پت پت فانوس دریایی نیمه جانِ
کشتیِ به گِل نشسته ی متروکه ای
که ناخدایش عاشق
غروب شرقی نگاهت بود!


مرتضی سنجری

تبانی تو و نسیم

تبانی
تو و نسیم
دلتنگی‌ام را
آزار می‌دهد
در شبی مهتابی

عبدالعظیم_خویی

تو را به آرامشی پس از طوفان می برم

تو را به آرامشی پس از طوفان می برم
تو را به آغوش بهاری پس از زمستان می برم
من تو را به شروعی تا بی نهایت
به خلوتی بی اضطراب
به آرامشی پس از انتظار
و به همیشگی ماندنی بی دلهره می برم
تو اما
عاشقانه برگرد


شیما سبحانی