یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست

برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است

#هوشنگ_ابتهاج

ای کوه تــو فریاد من امروز شنیدی

ای کوه تــو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است

خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است

ای دل ز سر زلف بتان کار بیاموز

ای دل ز سر زلف بتان کار بیاموز
با این همه زنجیر
به رقص آی و رها باش...

حاصلی از هنر عشقِ تو جز حرمان نیست

حاصلی از هنر عشقِ تو جز حرمان نیست
آه از این درد که جز مرگِ من‌اش درمان نیست
تب و تابِ غمِ عشق‌ات،

دلِ دریا طلبد
هر تُنُک حوصله را طاقتِ این توفان نیست...

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غم خوش ، به جهان از این چه خوش تر

تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی

چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین

هوشنگ ابتهاج..

باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست

باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست

در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست

ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست


سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست

بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست


ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست

هوشنگ ابتهاج

روزگار عجیبی شده است،

روزگار عجیبی شده است،
حتی وقتی می‌خندیم
منظورمان چیز دیگریست،
وقتی همه چیز خوب است می‌ترسیم،
ما به لنگیدن یک جای کار عادت کرده‌ایم!

هوشنگ ابتهاج

چو شب؛ به راه تو ماندم

چو شب؛
به راه تو ماندم
که ماه من باشی ...
چراغ خلوت
این عاشق کهن باشی ...


#هوشنگ_ابتهاج