یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در راه عشق تشنه لب به دنبال جرعه ای

زین کهنه زخم عشق جانا خلاصی نیست
تو رفته ای وخیال بیمارمارامجالی نیست

در راه عشق تشنه لب به دنبال جرعه ای
گر سر برود هم ،دل دست بردار نیست


شعله ور در آتش ،دلِ سرگشته ی بیمار
درد دارد دمادم خموش و درمانش نیست

بسان شب سیه که نمی رسد به صبح وسلام
وامانده هجر ما را هم امید وصال نیست

نازنین رجبی

آرزویم را در گوش قاصدک

آرزویم را در گوش قاصدک
آوازم را برای گلها بارها زمزمه کردم
هنوز اما از اینجا,
پشت پنجره,
دستم به پنجره نمی رود مبادا
لاله های عاشق روی پرده,
همان پرده ی پشت پنجره
که رد انگشتان تو را با خود دارند
فریاد برآورند از دلتنگی
وپنجره دوباره
تصویر رفتن تو را منعکس کند در چشمانم…

نازنین رجبی

چشم ها را بسته ای

چشم ها را بسته ای
پشت آن پلک های سنگین
مجاور همان مژگان سیاه
اشکی در حال روئیدن است

سکوت کرده ای

سنگر گرفته ای جانم
یا باز بی پناه شده ای؟؟؟


نازنین رجبی

سرمست وپر حرارت

سرمست وپر حرارت
همچو روزهای گرم مرداد
با دلی تپنده و بیزار از تکرار
زل میزنم بر چشمان رویا
وحوالی آن لبخند آشنا
باز در خاک خودم جوانه می زنم…

نازنین رجبی

یک منِ زخمی،

یک منِ زخمی،
یک منِ تنها،
یک منِ بی پناه،
تا کجا در خیال،
سرزمین های تو را
یک به یک فتح کنم؟؟؟؟


نازنین رجبی