یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من در این عقیم آباد
که سالهاست فصل عشق
میان دل مردگی ها گم شده
پناه می برم به خیال
که در آن جا
شط خاطره بس نورانی است
و به هر طرف می نگرم
بر سجاده ی عمر
تصویرخیالی قامت تو
قنوت بسته

نازنین رجبی

نترس ما فراموش نمی شویم

نترس ما فراموش نمی شویم
حوالی آخرین بوسه ی ما
دیواریست
که پیکره ی وصل ما را
در عمق جانش مومیایی کرده
تا نشانی از عشق را
دزدکی بر مسلخ گرسنه ی
خشم زمین باستانی کند


نازنین رجبی

چنان در گستره ی چشمانت

چنان در گستره ی چشمانت
قلبم همچون سیبی سرخ می تپد
وروحم به میان تابلوی رنگارنگ
خنده هایت با هزاران شکوفه
تبعید می شود
که عشق در من برای ابد
از خستگی استعفا می دهد

نازنین رجبی

وارونه بوسیدمت

وارونه بوسیدمت
ساعت های دنیا میزان شد
وهزاران جنگل بر لب هایم آبستن شکوفه
بر ارابه ی عشق
وارونه قمار کردن
لذت دیگری دارد


نازنین رجبی

اعجاز ما شاید همین است

اعجاز ما شاید همین است
گاهی به نگاهی،
رویاهای لحظه ی رستن را
بیدار می کنیم
وبرای خلق عاشقانه ترین قصیده
بیت به بیت
نوح تمام طوفانها می شویم


نازنین رجبی

میان خاطرات خزه گرفته ی آغوش وشعر

میان خاطرات خزه گرفته ی آغوش وشعر
انتهای پارادوکس عشق وفراموشی
بهانه ها را مرور میکردم که
تمنای تو در سر دوباره قهقهه زد
وتکه های در به دری در من
از فرط جنون بی خواب شدند

نازنین رجبی

دست هایمان که بهم رسیدند

دست هایمان که بهم رسیدند
نت هایی که در ناکجای زمان
گم گشته بودند ،پیدا شدند
و موسیقی عشق

علم عصیان برافراشت

نازنین رجبی

چشمانت چنان می نگارند

چشمانت چنان می نگارند
که جز من کس را یارای
درک وخواندن نیست
قیدها همه مشروط
صفت ها همه آشفته
نقطه ها همه سنگ
هر مصرع یک تندباد
هر بیت شبیه گردباد
وسهم من از آن چشمان
یک دیوان غزل بی پایان

نازنین رجبی