یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قلبم اسیر رنگ چشمان توست

قلبم اسیر رنگ چشمان توست
در مزرعهِ سبز زیتونِ نگاهت
مثل سرزمین غصب شده؛
و دستانت بیت المقدس دستانم شده
که گیسوانت شعر مرا
سخت در آغوش گرفته
همچون فلسطین اشغالی!


مرتضی سنجری

حالا که تنها شده ام

حالا که تنها شده ام
تازه می فهمم
وقتی عصرهای پائیز؛
چقدر موهای پریشان اَت
که مثل شالگردنی از جنس ابریشم
زیر چتر در کوچه های خیسِ باران
به دور گردنم می انداختی
تمام وجودم گرم می شد
و عرق می کرد چشمان شعرم
برای تب تند آغوش اَت!

مرتضی سنجری

چه زیباست..،

چه زیباست..،
رد پای آفتاب هنگام غروب آسمان
می رود تا با دلتنگی های طلوع نجوا کند
در شبی که می داند
فردا دوباره که بتابد بر گلبرگ های منتظر
از تبار رنگین کمان
پائیز متولد خواهد شد!

مرتضی سنجری

موج موهایت

کاش..
گوینده رادیو بودم؛
و هر صبح با صدای خش دار
می گفتم:

سلام،
اینجا تهران
موج موهایت
فرکانس شرقی صدایت
ردیف چشمانت

مرتضی سنجری

از بس بر زخم‌ های دلم

از بس بر زخم‌ های دلم
نمک پاشیده اند
دلشوره دارم
تو بیا..،
تا تسکینم دهند
پروانه های چادر گُلدارت!

مرتضی سنجری

بهشت یعنی؛

بهشت یعنی؛
جاده بارانی سبز چشمانت
همان جا که تنها مسافرش منم
با کوله باری از شعر
و بر روی گونه هایت
شب اُطراق خواهم کرد!


مرتضی سنجری

آخر بهار رسید..

آخر بهار رسید..
بیا، برای آمدن تابستان
گُل های گُلدان پیراهنت را
در باغچهِ کنار حوض حیاطِ خانه بکار
ماه را از آسمان بچین
ستاره ها را نیز بر گوش هایت بیاویز
و شعری بخوان برای ماهی ها
تا عاشقانه برقصند!

مرتضی سنجری

ماه من..!

ماه من..! امشب
سحر را بدرقهِ لبخند تو کرده ام
عطر یاس و ربنّا در محراب دلت
کنار سجاده سیر شده ام از؛
ضیافتِ هلال اَبروهایت
رنگ غروب چشمانت
همچون چای دورنگ سفرهِ افطار است!

مرتضی سنجری