ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گمان میکردم آنکه دوستم دارد، حتی اگر غرق در تاریکی هم باشم دوستم خواهد داشت؛
حتی اگر پر از زخم باشم، حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم،
او با وجود همه اینها دوستم خواهد داشت، اما نه!
هیچکس خود را به مخاطره نمیاندازد و دستش را داخل چاه نمیبرد. تاریکی تنها برای ماست.
محمود درویش
من نمی دانم، هر بار که به چشمانش نگاه می کنم،
حافظه ام را از دست می دهم...
محمود_درویش
مرا بازگردان به جایی که بودهام
پیش از دیدارت
سپس،
سفرکن...
محمود درویش
مغرور شو مغرور شو
هر قدر هم جفا کنی
پیش چشم و تن من فرشته خواهی ماند
و آنسان که عشقمان برایم اراده کرد
خواهی ماند
و اینگونه میبینمات
نسیمات بوی عنبر و سرزمینات قند و شکر
و من بیشتر دوستت دارم
دستانت سبزه و گلاند
من اما
بهسان بلبلان آواز نمیخوانم
که غل و زنجیرها
به من میآموزند تا مبارزه کنم
مبارزه کنم مبارزه
زیرا که بیشتر تو را دوست دارم
آوازم دشنههایی از جنس گلها
سکوتام کودکیِ رعدها
و زنبقی از خون دلام
و تو خاکی و افلاک
و دلت سبز
و جزر عشق در تو مَد است
پس چگونه بیشتر نخواهمات
تو آنسان که عشقمان
برایم اراده کرد ، خواهی ماند
و اینگونه میبینمات
نسیمات بوی عنبر
و سرزمینات قند و شکر
و دلت سبز
من کودکِ عشق توأم
و در آغوش زیبای تو
بزرگ میشوم
محمود درویش
یه جا محمود درویش میگه: سلام بر کسانی که معنی عشق را میدانند اما محبوبی ندارند،
.
.
.
.
.
.
عجیب تلخه.
آیا نبودن تو را میکُشد؟
مرا حضور سرد و بیجانی که
شبیه نبودن است میکُشد!
محمود درویش
عشق همین است،
وقتی میمیرم
همچنان دوستت دارم
و وقتی دوستت دارم
حس میکنم در حال مرگم...
محمود درویش