یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ذره ایم جا مانده

ذره ایم
جا مانده
مشتی از بودن،
بودنیم،
همچو شمع سوختن.
گر نظاره کنی بر جهان بی وفا ای دوست
کم زمانی است هدیه به ما
برای توشه اندوختن


دکتر محمد گروکان

رسد آیا روزی که پلیدی

رسد آیا روزی که پلیدی
زائیده دست اهریمن
که دست به دست گشته
رسیده به دست من و تو
رخت بر بندد، برود
آسمان بارانی بشود
مهربانی بوزد از هر سو
زنده سازد عشق را
در دل پیر و جوان من و تو


دکتر محمد گروکان

بیاویز دلتنگی خویش را

بیاویز دلتنگی خویش را
بر گردن خورشید وجود
برخیز
پای بردار
باز کن پنجره دل را
تا شاید
دوستی ، رهگذری چشم به درون اندازد.
نسیم یکرنگی و عشق هدیه کند
دلتنگی و بی خبری را به دور اندازد.


دکتر محمد گروکان