یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دل به تمنای تو دادم ز کف

دل به تمنای تو دادم ز کف
گوهر گمگشته من در صدف
در عجبم تیره نگاهت چه سان
بر دل غمدیده من شد هدف
خیلی ملائک همگی در سما
بهر تماشای تو هستند به صف
فخر کند بر همه خلق تا
مادر گیتی چو تو دارد خلف
هر کسی از عشق بگوید سخن

عشق شما تا به ابد یک طرف
شد گنهم باعث خواری من
مهر تو داده به من بد شرف
کی شود از لطف عطایم کنی
تذکره کرب و بلا و نجف

محمدحسن مداحی

یاضامن آهو

ای امام پاک و معصوم که تو حجت خدایی
نظری به کار ما کن بنما گره گشایی
بره آهوی دلم را که اسیر نفس گشته است
برهان ز دام وآنگه بدهش به بر توجایی
همه هست آرزویم که مدیح تو بگویم
چه توان که مدح شاهی نتوان کند گدایی
به بهانه ای سراغت همه شب زغم گرفتم و غمت مرا چنین گفت که تو هم از آن مایی
اغنیا چو موسم حج همگی روند به مکه
فقرا سوی تو آیند که تو حج فقرایی
اگر از مدینه دورم تو مدینه من استی حرمت صفا و مروه چه صفای با صفایی
اگرم به بر بخوانی و گرم ز در برانی
همه اختیار با توست نکنم چون و چرایی
ولی ای سحاب رحمت نظری کن از کرامت
که مقیم درگه تو نکند روی به جایی

محمدحسن مداحی

گفتم : که تو را چونی؟ ای بی خبر از حالم

گفتم : که تو را چونی؟ ای بی خبر از حالم
گفتا : که منم چون تو از درد دلم نالم
گفتم : که چه رخ داده ،این گردن و غلاده
گفتا : که تو هم مستی از ساغر آن باده
گفتم : که خطا کردم من‌ بر تو جفا کردم
گفتا : که به عکس تو من بر تو وفا کردم
گفتم : که به کوی ما ...دیگر نخرامیدی؟
گفتا : که خرامیدم حالم تو نپرسیدی
گفتم : که غم هجرت بشکسته دل ما را
گفتا : که صبوری کن ای لاله دل آرا
گفتم : که سر زلفت زنجیر دو دستم شد
گفتا : که همین فعلت آغاز شکستم شد


محمدحسن مداحی

بیابه مشهدالرضا

بیابه مشهدالرضا صفای عاشقانه بین طواف کن حریم عشق، بهشت را بهانه بین
بیا به مشهدالرضا بهشت کبریا ببین
به خاک بوسی درش کشیده آسمان جبین
بیابه مشهدالرضا که میزبانت او بود
عزیز قلب فاطمه او ضامن آهو بود
بیابه مشهدالرضا تو درد خویش چاره کن
دراین سرای رضوی خدای را نظاره کن
بیابه مشهدالرضا کریم و مقتدا رضاست شفای قلب عاشقان طبیب و هم دوا رضاست



بیا به کعبه دل‌ها صفای جانان بین
در این حریم شمیمی ز عطر قرآن بین
امام ضامن و ثامن رضا به حکم رضا
که مشهد از قدمش چون بهشت رضوان بین

محمدحسن مداحی

ای آنکه دلی به رنگ دریا داری

ای آنکه دلی به رنگ دریا داری
محبوب خدایی و خدا را داری
من مدعی ام که خاک کوی توشفاست
بر زخم بشر زحق مداوا داری
از بس که عزیزی تو گل باغ نبی
در قلب و دل و دیده ما جا داری
در خاطر عاشقان نه بل در همه جا
از عشق و وفا رنگ تولا داری
ابن الکرمی و باب حلم و کرمی

چون حضرت موسی ید بیضا داری
اعجاز تو این بس که تو در هر دوجهان
صد کشته و دلداده چو عیسی داری
شد ساغر دل تهی زآداب وفا
جامی بده ساقی که طهورا داری
تو یوسف کنعان منی ای جانان
هم سیرت و هم صورت زیبا داری
در وصف شما گفته‌ و گویم آنچه
خوبان همه دارند تو تنها داری
وصف تو نشاید زمن و ما و همه
جائیکه تو مداحی خدا را داری

محمدحسن مداحی

نماز، معرفت انسان به الله است

نماز، معرفت انسان به الله است
خدایت از همه عیبی مبراست
پر پرواز انسانی نماز است
رسیدن تا خدا دانی نماز است
خدا را در همه حالت به یاد آر
بشو از خواب غفلت‌ها تو بیدار
در این گفتار من بسیار راز است
که نور مومنین اندر نماز است
نماز ، یعنی تشکر از خداوند
نماز، یعنی تکلم با خداوند

نماز است بهترین اعمال آدم
و تاجی بر سر ادیان عالم
نمازت معنی عشق است و مستی
همین باشد نشان حق پرستی
نمازت معنی وصل است و پیوند
عروج از خود رسیدن تا خداوند
تو با بال نمازت شو به پرواز
بیا بشکن بتان کینه و آز
بیا بشکن طلسم ما و من را
نما بیرون ز زندان روح تن را
مسلم دان نماز امر خداییست
نماز و دین ما از هم جدا نیست
تو را فطرت نهاده حق به پاکی
نماز پرواز روح از جسم خاکی
مپیچان سر ز امر خالقت هیچ
نمازت بی ولای مرتضی هیچ
علی می‌دید اندر هر نمازش
خدایی را که هست او چاره سازش
معنی سوره حمد
به تکبیرت جهانی کن مسخر
پس از نیت بگو الله اکبر
سپس تدبیر کن تا می‌توانی
که او باقیست اما جمله فانی
چو بسم اله بگویی مست گردی
کجا تو با نمازت پست گردی ؟
ثنا و حمد مخصوص خدا هست
خدا دیدن به هر رکعت صفا است
به رحمان و رحیمش دل قوی دار
دلت را غیر او بر کس تو مسپار
الا مالک یوم الدین فقیرم
به روز حشر مولا دست گیرم
فقط ، ایاک نعبد ، خدایا
و خواهم استعانت بارالها
بیا هادی هدایت کن تو ما را
به راه مستقیمت ای خدایا
به راه صالحانی که نعیمند
به درگاه تو یا مولا مقیمند
به آنهایی که مجذوب تو گشتند
نه آن‌هایی که مغضوب تو گشتند
کریمی قادری و بی نیازی
کجا محتاج این راز و نیازی
گنهکارم ز درگاهت مرانم
خداوندا سپاست کی توانم


محمدحسن مداحی

شاید از کوی آن روز عبورم دادند

شاید از کوی آن روز عبورم دادند
که در این روز چنین فیض حضورم دادند
از برای گذر از پل که بفرداست مرا
در صف عاشقیت برگ عبورم دادند
دلم از بار گناهان که چو ظلمت کده ایست
زعنایات شما چشمه نورم دادند
از برای غم نادیدن تو می دانی؟
لطف کردند و بدل سنگ صبورم دادند
به سر خوان سلیمان چونشستم دیدم
لایقم دیدند و آن تحفه مورم دادند
ودراین دشت پر آشوب به تکرار زمان
به تمنای شما جذبه و شورم دادند


محمدحسن مداحی

الا ای آفتاب عشق و ایمان

الا ای آفتاب عشق و ایمان
تویی سرچشمه پاکی و عرفان
بتاب اینک صفا ده جانمان را
منور کن تمام آسمان را
دلم درپای تو پابند عشق است
غمت زیباترین لبخند عشق است
تحول کن دلم رابا نگاهت
سپس خود را ببین در جایگاهت
تمنای دل من میزبانیست
اگرچه این دل ما لایقت نیست


محمدحسن مداحی