یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

می توان عاشق بود

می توان عاشق بود
به همین آسانی
من خودم
چندسالی ست که عاشق هستم
عاشق برگ درخت
عاشق بوی طربناک چمن
عاشق رقص شقایق درباد
عاشق گندم شاد

آری
می توان عاشق بود
مردم شهر ولی می گویند
عشق یعنی رخ زیبای نگار
عشق یعنی خلوتی با یک یار
یابقول خواجه
عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار
من نمی دانم چیست
اینکه این مردم گویند
من نه یاری نه نگاری نه کناری دارم
عشق را اما من
باتمام دل خود می فهمم
عشق یعنی رنگ زیبای انار

فروغ فرخزاد

کتابی خلوتی شعری سکوتی

کتابی خلوتی شعری سکوتی
مرا مستی وشکر زندگانی ست

چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودان است ..‌.

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از قریاد درد

آه... باور نمیکنم که مرا

آه... باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
می نویسم به روی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیدهٔ عشق...

هر چه دادم به او حلالش باد

هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد

"فروغ فرخزاد"♤♡♤□□●□♤■