یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بی‌تابی‌ام

بی‌تابی‌ام
بی‌تابیِ نور
دلتنگی‌ام
دلتنگی‌ی خداست

هرچه، از تو؛ دور می‌شوم
از شعر
از زندگی
از نوشتن
محروم می‌شوم
امید را که؛
از عاشق، نمی‌گیرند

هرچه، از من؛ دور می‌شوی
از نفس
از عشق
از دوست داشتن
محروم می‌شوم
خدا را که؛
از عاشق، نمی‌گیرند

اتِّفاق عاشقی؛
دیر ‌می‌آید
ناگهان می‌اُفتد
زود تمام می‌شود
خاطراتش هرگز امّا؛
فراموش نمی‌شود

اتّفاق‌ها
گاهی خوب
گاهی بد
گاهی ...

اتّفاق عاشقی
همیشه؛
خوب است
حتّی عمق زخم‌های روز به روز
زخم‌های رو به ...
بگذریم

خدا
از اتّفاق
از زخم
از عشق‌
نمی‌ترسد
دوری‌ات را
هرگز امّا
تاب ندارد

ضیغم نیکجو وکیل آباد

شعرهایم‌ نامه‌های بی‌پاسخند

شعرهایم
نامه‌های بی‌پاسخند
نامه‌هایی که
خوانده می‌شوند امّا
به مقصد نمی‌رسند

عشق حقیقتی‌ست
فناناپذیر
بر من از فراموشی سخن مگو
فراموش می‌شوم
هرگز امّا
فراموشت نمی‌کنم

محبوب من
نا ‌امید نیستم امّا
امید ندارم
طعنه بر تیشه‌ی اندیشه‌ی فرهاد مزن
کوه کندن
آسان‌تر از
دل کندن از شیرینی‌ی عشق است
بر من از آرزو سخن نگو
نفس چشمانت
امید آرزوهاست

تنهایی‌ام کتابی ‌ناسروده‌ست
می‌دانم به مقصد نمی‌رسم
مرا بنویس برای خویش
مرا بخوان برای خویش

چشم ‌بر من مبند
تولّدت نزدیک است
عشق، روشنی ‌می‌خواهد
روشنی‌؛ عشق
بهار؛ اردیبهشت
من؛ بوی بهشت

شعرهایم‌
نامه‌های بی‌پاسخند

نامه‌هایی که
بوی تولّد بهشت می‌دهند

ضیغم نیکجو وکیل آباد