ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تن پوش من بهار است تا شعر می سرایم
دستم بگیر یا رب این رسم روزگار است
ما در قدح چه خوانیم آنرا حبیب داند
ما ورد روزگاریم این شعر جاودان است
سیاوش دریابار
صبح را به تمنای روی تو برخواسته ام
همه صبحم به تو از بوی توخواسته ام
گفت در شهر کوران کور باید بود و بس
در شهر عشاق از سوی تو برخواسته ام
من ندارم نفسی تا که نیاید ز کویت نفس
نفسی خواسته ام بر کوی تو برخواسته ام
لیلی من صبح است بده تیشه به دستم
چون که بیستون را برای تو خواسته ام
هیچ صبح زیباتر از صبح دیدار تو نیست
چونکه بر نفسم نففسی از تو خواسته ام
ما را ز نفسهای دیدار تو بشمارید به یقین
از قضا و قدر آشوب کوی تو برخواسته ام
مرحبا اهلا و سهلا حبیبا صبح زیبایت بخیر
این کلام من تورا بیشتری تورا خواسته ام
لطف محبوب نباشد که کند دام تو جمع
چون که پروانه وار شبی تو را خواسته ام
چون به دریا رازها میبود نفس گشتم دلیل
بی دلیل عاشقانه تر سوی تو برخواسته ام
سیاوش دریابار
جاده های هوس
چقدر نام امن اند
پا که میگذاری
ذهنت را آشفته
میکند
و
در حالی که فکر میکنی
صیادی
صید میشوی
و
به آبروی
قربانیانت کنند
و
عمری نادم
سیاوش دریابار
دگر گریه نمی کنم
برای درختی
که رقصیده
.
برای کودکی
که خندیده
.
برای شهری
که لرزده
.
برای گله
گرگ دیده
.
برای زمین
تف دیده
.
برای برگ
چیده
.
برای زندگی
نرسیده
.
برای خاک های
در چنگ
برای پند های
بی بند
چرا شهر
گشته خاموش
چرا تاس قمار ما
قام است
زندگی بر
من حرام است
دگر
نصیحت گریه ام نکنید
برای زجه های در بند
دگر گریه نمی کنم
اشکم خشکیده
چرا که
امروز
بعد اینهمه سال
در خاک
رهایت می کنم
می روم
تا در مورد نوشابه های
سیاه و زرد
حرف بزنیم
فراموشت می کنیم
تا شاید دوباره
بی تو بودن را
عادت کنم
سیاوش دریابار
صبح صادق میرسد ساقی سلامت میکنم
مرد عاشق میرسد ساقی سلامت میکنم
چون شود دور از شمع خاموش میشود
نور امید میرسد ساقی سلامت میکنم
در کنار کعبه او بیرق میزند بر احتزار
یوسف زهرا میرسد ساقی سلامت میکنم
گفته بودند ساقی ما در دو عالم ماندنیست
ساقی مستان میرسند ساقی سلامت میکنم
یک قدم مانده تا صبح صادق تا طلوع افتاب
سینه چاکان میرسد ساقی سلامت میکنم
گفت شهر آسوده میگردد هوشیار باش
او زهجران میرسد ساقی سلامت میکنم
داغ ما از غربتش گشته فزون از هجر او
او غزل خوان میرسد ساقی سلامت میکنم
از پس پرده برون اوفتد اسرار نهان عالمین
دریا فصل باران میرسد ساقی سلامت میکنم
سیاوش دریابار
از این شربت لبش ز صافی خبری نیست
شهر را ز پاکی صفای خدا خبری نیست
گفتند که رندان همه مست می ساقی
مستی ز جفای شما گذری و خبری نیست
یحیی ز مثالش کنم امروز به پاکی و مثالش
از جور و جفای نصر در انجم خبری نیست
جان باختگان سر گوش همه گمنام و شهیدند
از چاه و گرگ و یوسف ز زلیخا خبری نیست
یا رب بگفتا و ز زندان گذری کرد رها گشت
در مصر ز موسی و نیل عصایش خبری نیست
با معشوق دمی خوش بنما در دم مستی
از لوطی و بربط و چنگ ساقی خبری نیست
با ما بنما رخ که جهان تشنیه یک جرعه دریا
از آب حیوان نوش که آب حیات خبری نیست
سیاوش دریابار
سلام زیبای دوست داشتنی
آفتاب سفیران انرژی خود را
برای نوازش گونه های زیبای تو
فرستاده
جملگی در تلاش اند
از پشت شیشه های پنجره
خود را به رسالت برسانند
برخیز
و به سفیران آفتاب سلام کن
و روز را آغاز کن
امروز هم زیباست
گرما بخش
آفرینش
سیاوش دریابار
صبا گر نوحه میخواند هزاران یار می آید
ملک گر ناله میراند هزاران بار می آید
الهی منزل نو قصه نو زندگی نو
کز این نو به نو هزاران دریابار می اید
سیاوش دریابار