یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

اینک انجماد

اینک انجماد
اینک نقطه صفر
اینک گریستن بر مرگِ خویش
چقدر راه است
تا قیامت
تا تو
تا نجوا با تو
تا گهواره گرم دستانِ تو

روح انگیز هاشمی

امروز قطره های باران،

امروز قطره های باران،
آینه های مکرّر
همچون تسبیحِ پراکنده ای،
نامِ تو را زمزمه می کنند
دگربار ،اندوهِ گره خورده بر بغضِ باد
سوگنامه ات را
تکرار می کند...
ای قصیده ی ناتمامِ در گور خفته
ای قصیده ناتمامِ خفته در گور ،
در این کوچه های مِه گرفته ،
در این بی تابی سوگوار
در این فرجامِ مهربانی
با رسولانِ بی تطهیر ،
به آغازِ کدام فصلٓ روبه تباهی ،
ایمان بیاوریم ؟


روح انگیز هاشمی

سوگند که عشق،

سوگند که عشق،
قیامت را،در وادیِ چشم ها برمی انگیزد
آنگاه که فاصله ها ،در تمنّای عشقی ناب گره می خورد
و زمانی که ابلیسِ وسوسه می رود،
در دل،پیامبرِ عشق ظهور می کند
و سوگند که هوس،
زمانی که براندامِِ خواهش می پیچد،
نگاهی باکره،
معصومیّتش را به حراج می گذارد.،
وچون روسپیِ هرجایی،
در آغوشِ تمنّای گناهی می خزد..‌‌
.

روح انگیز هاشمی

تو نیستی ، در گیسوانِ سپیدم ،

تو نیستی ،
در گیسوانِ سپیدم ،
دستانت
خاطره ها بافته است..‌.
اکنون
سالخوردگی ام را،
از پنجره ای می نگرم،
روبه ابدیّت...

روح انگیز هاشمی

بی تو شعرم بیقرار,

بی تو شعرم بیقرار,
خفته در آغوشِ رنج!
واژه هایم بی گناه,
از اشک هایم تازیانه می خورند...


روح انگیز هاشمی

دورتر که می شوی,

دورتر که می شوی,
عشق در جانم,
بریده بریده می نویسد!
بنگر به دفترِدلِ هزارپاره ام!,
که چگونه بی تو,
تصویرِ مرگ را,
بر دوشِ خیال می کشد...!
ای زنده ی نمیرا که تویی !

روح انگیز هاشمی

ای عشق!

ای عشق!
چون قندیلی از گلِ یَخ،
برلبَم شکوفه زدی!،
زمستانی در من فروریخت...
ومن هنوز،
قطره قطره آب می شوم...!


روح انگیز هاشمی

محبوبم! در شکارِ واژه ها،

محبوبم!
در شکارِ واژه ها،
شاهبازِ خیالِ منی!
قلم که به دست می گیرم،
از بطنِ جوهرینم ،
دوستت دارم ها
به پرواز درمی آیند...


روح انگیز هاشمی