ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یار
هی یار، یار!
این جا اگر چه گاه
گل به زمستانِ خسته خار میشود،
این جا اگر چه روز
گاه چون شب تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
+سیدعلی صالحی
بی آنکه بوی تو را بشنوم
ریشههای سیاهم
در تاریکی بیدار میشوند
فریاد میزنند:
بهار، بهار...
شاخههای درختم من!
به آمدنت معتادم...
شمس لنگرودی
پائولو: حضرت ماه ...
ماریا: بله
پائولو: من چه روزی عاشقت شدم؟
ماریا: فکر میکنم زمستون سه سال پیش
پائولو: نه بهار بود..
ماریا: نه عزیزم زمستون بود!
پائولو: نه من یادمه بهار بود..
بهار بود، بعدش بهار بود،
بعد بهار، بعد بازم بهار بود،
هی بهار بود...