یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مثِ یه درّه عمیقه ، درد دلتنگیِ پاییز

مثِ یه درّه عمیقه ، درد دلتنگیِ پاییز
باد رقصون پی آهنگ ، لای این زنگای آویز

یاد احساس خزونت ، یاد لبخندای سردت
ما نگفتیم ولی نامرد ، بیا اینجا پیش سوداشمَردِت

مثِ غربت یه سرباز ، دل من زد زیر آواز
غصّه های روزمرّه ، تو دیگه دستاتو بنداز

من که خوردم چوبِ حقو ، تو دیگه نزن مسلمون
نگو من برنمیگردم ، دلمُ اینقد نترسون

ببین اون مرد سبک بال ، چی اومد به روزگارش
تو دلی رو جا گذاشتی ، که فقط تورو میخوادش

توی این دار مکافات ، یه دونه (تو) سهم من شد
بعد تلخیا وجودت ، مثِ قندِ تو دهن شد

نگیر از من اون نگاهُ ، اون چشای سرد و خسته
بیا و ببین که دوریت ، چه جوری دستامُ بسته

دلمُ بگیر تو مُشتت ، تو آتیش به اختیاری
بچکون ماشه رو اما ، نگو که دوسم نداری


سودا شهریاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد