یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دو زلفت را طناب دار من کردی ملالی نیست

دو زلفت را طناب دار من کردی ملالی نیست
جوابم را گرفتم از دل تنگم سوالی نیست

میان ضجه های مانده در پس کوچه حیرت
به پای کشتگان چشم تو قال و مقالی نیست

کنون بگذار رقصم را ببینی گاه جان کندن
برای مانده بر داری از این بهتر مجالی نیست

حرامم باد بعد از رفتنت یک لحظه خندیدن
مرا جز حسرت انبوه غم رزق حلالی نیست

تمام خون دل هاییکه دادی نوش جان کردم
مرام بندگان درگهت نعمت زوالی نیست

اگر چه آرزو دارم هوای آسمانت را
در آغوش زمین خو میکنم وقتیکه بالی نیست

به دور نقطه وصل تو چون پرگار می چرخم
که در میدان عشقت صحبت جنگ و جدالی نیست

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد