یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

واعظ که با دُعاش، دفعِ دردسر کُند

واعظ که با دُعاش، دفعِ دردسر کُند
دارد خودش چه درد، که سَربَند سر کند؟؟

در راهِ ایمنی، چه کنی نقدِ وضعِ حال؟
رند آن کسی شود که به صحرا خطر کند

من دست‌بوسِ مُلحدِ شَهرم، که شهره است
کز دست بوسِ بسته‌سران ، بس حذر کن
د

زر در عبای شیخ بریزید اندکی
تا هر حدیثِ جعلیِتان معتبر کند

آن شیخِ پاک‌دل که به دل مرگش آرزوست
ای کاش تا خداش بدان مفتخر کند

می‌پرسم این سوال به هر مجلسِ سجود:
(ناگفته پاسخم، ز دمِ در بدر کند)

((هر کس که خاکِ چکمهٔ (کَد‌بی‌خدا) نگشت
جز خاک‌وخونِ خویش چه خاکی به سر کند؟))

هر روز شد حکایتِ منبر چو روزِ قبل...
تا کی شود که عزم به وعظی دگر کند...

طوطیِّ پُر سخن، که ز تکرار خسته نیست
بهتر که لااقل، سخنش مختصر کند

با بادِ صبحِ صادقه، خواندم دعای خویش
ترسم که چون دعای مُلا ، عکس اثر کند


 محمد شریف صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد