یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سر به جز از شور عاشقانه ندارد

سر به جز از شور عاشقانه ندارد
دل به جز از ناله شبانه ندارد

خون دل از چشم شد روانه و دانم
چشمه نجوشد اگر خزانه ندارد

سرزنشم کرد و گفت عاشق و مستی
زاهد خود بین جز این بهانه ندارد

گفتمش آرام باش و فلسفه کم گوی
بحر ادب جوی کان کرانه ندارد

خال لبش بین و دام زلف، که صیاد
صید نگیرد اگر که دانه ندارد

گفت به بلبل که حکم قتل مرا داد
بهتر از این رآی عادلانه ندارد

دوش سحرگاه فروغی میگفت
مرغ سحر این چنین ترانه ندارد

سما فروغی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد