یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زندگی هرگز برایم روز آرامی نداشت

زندگی هرگز برایم روز آرامی نداشت
آن همه جان کندم اما هیچ فرجامی نداشت

از قضا جادوی لبهای تو باور داشتیم
تا بگوید ماجرا را،لام تا کامی نداشت

گرچه بر هم دوختیم ما زخم های عشق را
از برای ما به غیر از ننگ و بد نامی نداشت


پا بکش از منبر اهل جهالت واعظا
هرچه ما گفتیم از دنیا سرانجامی نداشت

گفت فردا می رود تا صبح لرزیدم زترس
حال روزی را که من داشتم ،اعدامی نداشت

با که می گوییم ،اصلا این همه افسانه چیست؟
لب ترک برداشت اما دست اقدامی نداشت


از صداقت گفته بودندو خیانت دیده ایم
دوست داشتن های ما ای کاش ابهامی نداشت....

حسین وصال پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد