ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست..!
این چندمین شب است که خوابم نبرده است
رؤیای « تو » مقابل « من » گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفـّاشهای پست
رؤیای « من » مقابل « تو » - تو که نیستی!-
[دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست]
دارم یواش واش... که از هوش می رَ...رَ...
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست ↓
هی دست ، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست خسته شده از هرآنچه هست..!
یا علم یا که عقل... و یا یک خدای خوب...
« باید چه کار کرد ترا هیچ چی پرست؟! »
من از...کمک..!...همیشه...کمک..!...خسته تر... کمک..!!
[ مامان یواش آمد و پهلوی من نشست ]
« با احتیاط حمل شود که شکستنی ... »
یکهو جیرینگ..! بغض کسی در گلو شکست!
سیدمهدی موسوی