یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست..!

دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست..!
این چندمین شب است که خوابم نبرده است
رؤیای « تو » مقابل « من » گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفـّاشهای پست
رؤیای « من » مقابل « تو » - تو که نیستی!-
[دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست]
دارم یواش واش... که از هوش می رَ...رَ...
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست ↓
هی دست ، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست خسته شده از هرآنچه هست..!
یا علم یا که عقل... و یا یک خدای خوب...
« باید چه کار کرد ترا هیچ چی پرست؟! »
من از...کمک..!...همیشه...کمک..!...خسته تر... کمک..!!
[ مامان یواش آمد و پهلوی من نشست ]
« با احتیاط حمل شود که شکستنی ... »
یکهو جیرینگ..! بغض کسی در گلو شکست!


سیدمهدی موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد