ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
غزل های ناقصم را که می خوانی
با لبخند می گویی:
در استکان لب پَر چه کسی
واژه ها را خواهد نوشید؟
جرعه ای از نگاهت
گِره می خورد بر لب هایم؛
و با ردیفِ قطره های اشک
در پس پرچین مژگانت
قافیه هایم را غسل می دهی
تا نبض احساس گُل روئیده شود
میان نفس کشیدنِ
شاه بیتِ شعرهای باران خورده
همچون رُمان های عاشقانه ی
ویرجینیا وولف
در برابر قعرِ چشمانت!
مرتضی سنجری
سلام
واقعاً بلاگر عجیب و جالبی هستی! آمار بایگانی های شما واقعاً جالبه! همچنین ده سال هست که وبلاگ داری! یعنی از سال ۹۰ تا ۱۴۰۱ که لحظهٔ تحویل سالش نزدیکه.
سلام لطف دارید..