ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کارگرها
زندگی ساده و
زن های زیبایی دارند
آنها هر روز
در پایان کار
از آسمان خراش ها
ابرهای سفید تازه
به خانه می برند!
"سابیر هاکا"
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصهی محقری، چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایهها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامهی تردید، در آن بنبست بیامید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود
اردلان سرفراز
دو فنجان قهوه سفارش می دهم..
و بی محابا دست هاے
تو را می گیرم راحت باش !
هیچ کس ما را نخواهد دید
اینجا
...کافه خیال مــن است...
تو
بازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانی
بدون بوس و کنار
بدون آغوش...
شاید حتی وجود نداشته باشی!
بی اینهمه اما
هنوز
دوستت دارم...
"کامران رسول زاده"
می بینی
ترسِ نبودنت چه به روزم آورده است؟
و وحشت گم کردن دستی گرم
چگونه تا مغز استخوانم نفوذ کرده است ؟
دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟
وقتی دندان هایم از ترس یا سرما
– چه فرق می کند اصلاً ؟ –
واژه هایم را تکه تکه می کنند
و ناچارم
بریده بریده
د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م.
…
"لیلا کردبچه"
میخواهم آب شوم
در گستره افق
آنجا که دریا به آخر میرسد
و آسمان آغاز میشود.
میخواهم
با هر آنچه مرا در بر گرفته
یکی شوم.
حس میکنم
و میدانم
دست میسایم و میترسم
باور میکنم و امیدوارم
که هیچ چیز با آن به عناد برنخیزد.
میخواهم
آب شوم
در گستره افق
آن جا که دریا به آخر میرسد
و آسمان آغاز میشود.
"مارگوت بیکل"
ترجمه: احمد شاملو
دوستم داشته باش
از رفتن بمان!
دستت را به من بده،
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش!
"نزار قبانی"