ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
همیشه نمیشه زن ها رو با پول شاد کرد
با ارزشترین هدیه که
میشه به یک زن داد ؛
تـوجه است
توجّهــی مداوم....!
#پائولو_کوئیلو
ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...!
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ..
ﯾﮑﯽ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...!
یکی محبت نمی کنه ...!
یکی دیگه محبت نمیپذیره ...!
و.....
ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!
اینو میگن خودکشی روحی.....
سعی کن طوری زندگی کنی که جسمت و روحت با هم بمیرند....!
پائولو کوئیلو
تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی
تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی
شام آخر دچار مشکل بزرگی شد؛
میبایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا،
از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر میکرد.
کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت.
جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهرهاش اتودها و طرحهایی برداشت.
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛
اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار میآورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژندهپوش و مستی را در جوی آبی یافت.
به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند،
چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
گدا را که درست نمیفهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند؛ دستیاران سرپا نگهاش داشتند و
در همان وضع، داوینچی از خطوط بیتقوایی،
گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود،
چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزهای از شگفتی و اندوه گفت:
من این تابلو را قبلأ دیدهام! داوینچی با تعجب پرسید: کی؟
- سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم.
موقعی که در یک گروه همسرایی آواز میخواندم،
زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!
از کتاب "شیطان و دوشیزه پریم" پائولو کوئیلو
هرکس به شیوه خود به خدا نزدیک می شود ؛
یکی بایقین ، دیگری با انکار وسومی با تردید...