ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
میگه : عشق شبیه خورشیده که برف های درون آدمها رو آب می کنه.. مهم فقط این
نیست که حجمی یخی و سرما آب میشه... مهم اینه از آب شدن اونها جریانی از
رود و چشمه و بارانی شکل می گیره که مایه زندگی و حیاته..
میگم: برای همین گاهی هم اون آبها سیل میشه و همه چیو با خودش می بره و نابود می کنه؟!
میگه : اگه عشق زیادی بتابه و ناگهانی ، بله همین هم ممکنه بشه..
میگم : پس اگه عشقی باشه بدون شک باید سبزی و حیات و زندگی و جوانه و تازگی هم همراهش باشه.. اگه نباشه، باید بهش شک کرد..
میگه
: عشقی که اندوه و خستگی و بی حوصلگی بیاره یا آدمها رو به چیزهای نو و
تازه پیوند نزنه، از اصالتش دور شده.. اگه مشکلی تو زندگی هم پیش میاد
اتفاقا عشق می تونه بهترین مرهم و التیامش باشه..
میگم : همه ما به این حضور نیازمندیم.. به عشقی که رهایی بخش و مرهم باشه.
نیلوفرثانی
دستم به آئینه نمی رسد
بختم
به دیدار ماه روی تو
قد نمیدهد..
نیلوفر_ثانی
ما هیچ نگاهی را
عشق،نخوانده بودیم
هیچ شعری را
نفس، نچشیده بودیم
ولی بغض را
لحظه لحظه زندگی کردیم
نیلوفرثانی
و تمام ابعاد تو را
واژهها
تسخیر کرده بودند
و از هر کلمهات
عشق
و از هر کلامت
درخششی
پیدا بود
هیچ گلی بینگاه تو
معنا نداشت
و هیچ بالی
بیچشمِ تو
خیالِ پرواز
من همان
برکهنشینِ شبانگاهم
همان خنیاگر ِواژههای تو
و راه دوری نیست که بر سینهام
تماشایی شود
رخ بدرِ ماه تو ...
نیلوفر_ثانی
در محضر دوست
رندی غلط ست
پیشکشی نیست جز
دل بارانزدهای خاطرخواه..
نیلوفر_ثانی