یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لحظه ها درگذر اما همه در خواب اسیر

لحظه ها درگذر اما همه در خواب اسیر
مات وسرگشته وبی تاب به دنبال مسیر
همه تبعید ز جنت شده و خار و حقیر
پا نهادیم به این عالم خاکی چو اسیر
ما به دنبال چه هستیم دراین عالم پیر؟
که دگر مهر نمانده به دل خرد و کبیر
وای افسوس که آخر بکشد ما را زیر
مثل آهو که ندارد خبر از پنجه ی شیر
چشم بگشا به کجا میروی آخر تو رفیق
که سرازیر شدی باز در این چاه عمیق
قدراین ثانیه ها را تو بدان همچو عقیق
تا پشیمان نشوی پیش خداوند صدیق
گو توکلت علی الله به امید خدا
تا شود شر و بدی تا به ابد از‌تو جدا


محمود مقامی

گُل خوشبوی قشنگم به رُخت می نازم

گُل خوشبوی قشنگم به رُخت می نازم
محو رویت شده ام دل به دلت می بازم
گرچه از مال و منال هیچ ندارم به کفم
قصری از عشق برای دل تو می سازم
بین ما فاصله گر هست هزاران فرسنگ
گوشِ جان ساز کنی می شنوی آوازم
صنما ماه تویی شب به سراغم باز آی
گربه پایان رسد این عمر تویی آغازم

محمود مقامی