یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عقربه های ساعت

عقربه های ساعت
هیاهویی غریبانه
را مابین سکوت شبانه ی اتاقم
رهاکرده اند
سنگینی دستانِ خیالت را روی گریبانم حس میکنم
دارد خفه ام میکند
این همه شب گردی هایِ
بی سروتهِ من و خیالت
انگار دیوانه شده ایم
گاه میخندیم چون دلقک سیرک
گاه میگرییم چون مرغِ شوم شب
نهایت داستانمان شده است
ترسِ از دست دادن همدیگر
دست دردست هم
باصدایی رسا:
آواز ه خوان شبِ تار میشویم
آخر قراراست ته این ماجرا بمیریم
پس دور ترازدور چرا
بیا که بساط بوسه به پاست اینجا
لب از شما و بوسه ازما
یا لب ازما و بوسه ازشما.


لعیاقیاثی

بگذار لطافتِ عشق تو رنج فراوانم دهد.

بگذار لطافتِ عشق تو
رنج فراوانم دهد.
بی دفاع ترین
عاشقِ جهان میشوم

وقتی تمامِ قلبم
از چشمانم میچکد.

لعیا_قیاثی

باز چادر زیبای شب

باز چادر زیبای شب
میدرخشد بر تن خسته ی زمین
ماه میرقصد
درکوچه های باران خورده
نغمه ی شیرین دوستت دارم
ازلابلای هزار پنجره میریزد
برروی لبانِ ممنو عه ات
کجای جهانِ پرشتابم ایستاده ای
مرا بنگر
مرا به نامِ دوستت دارم بخوان.


لعیا_قیاثی