یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

حالا من خودم هستم

موهایم را شانه کردم
دستت ازمیان موهایم بیرون آمد
چشمانت هم جا مانده بود
زل زده و ازحدقه بیرون آمده
زیر آب که رفتم
لب هایت را آرام از تنم شستم
پاهایت روی پاهایم سنگینی می کرد
اندامم را برهنه کردم از وجودت
حالا من خودم هستم
و تو کسی نیستی دیگر

« شاعر : علویة صبح »