ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بیا در کنارم باش
تا از عطر نگاهت
مست شوم.
بیا با من باش
تا در عالم چشمانت
هست شوم.
بیا در من باش
تا در دریای وجودت
غرق شوم.
بیا در برم باش
تا در آتش احساست
خاکستر شوم.
بیا در آغوشم
تا ببخشم همه ی خود را
به بوسه ی لب هایت.
بیا در بستر خیالم
تا بشویم گناهِ را
در آبشار دست هایت.
بیا به دشت سینه ام
تا به خاک بسپارم
کوزه ی شکسته ی عطش را
در گلزار سینه ات.
بیا ای پریزاد رویاهای شیرین من.
بیا با هم
دو بال پرواز شویم
در آسمان آبی عشق.
بیا یکی شویم با هم
در هزاران افسانه ی رفته از یاد.
بیا یک روح شویم در هزار
در بوستان خشک نشسته بر باد.
بیا تا گره زنیم نفس هامان را
در زیر باران نهفته در تندباد.
بیا با من باش.
بیا...بیا...
عبدالمجیدحیاتی
در این دنیای پر فریب
که صحرایی است خشک
برای عشاقِ شیشه ای!
لیلیِ واقعیت
و مجنونِ حقیقت
به هم آمیختند
اما هرگز
به وصالِ معرفت
نرسیدند!
عبدالمجیدحیاتی
آنهایی که دوستت دارند
در قلبت رسوخ
و آنهایی که دوستشان داری
قلبت را سوراخ می کنند!
عبدالمجید حیاتی
همه ی زندگی من
سریالی است
که دو ریال نمی ارزد...!
عبدالمجید حیاتی
آسانسور قلبم
در طبقه ی دو چشمِ سیاهت
قفل شده است!
نه بالا می رود!
نه پایین می آید!
بزن دگمه ی پلکت را
تا رها شوم
از این سکوتِ مبهوت!
عبدالمجیدحیاتی
به هیچ
فکر کردن
نوعی فکر کردن است!
و به فکر
هیچ گفتن
نوعی هیچ بودن!
عبدالمجیدحیاتی
نیمی از عمرم
به امیدِ آینده پرید...
نیمی هم
در حسرتِ گذشته...
کاش دایره ی زندگی
نیمه ی سومی هم داشت...
عبدالمجید حیاتی