ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
غروب و تنهایی
خورشید میرود به جایی
در انتهای دریا
و من در انتظار تو
میمانم تا بیآیی
عبدالعظیم_خویی
چیدم کنار هم ذرات قلبم را
وقتی که گفتی از تو سیرم
میروم تا پیدا کنم یاری دگر
شاید بهتر باشد از تو
یا که نه
گفتمش شاید که بهتر باشد از من
آیا میماند نزد تو سالها
تا کند هر روز اندوه را شانه
یا زند بر دلتنگی دستی
یا نوازش کند گیسوی تو
وقتی نوازش میکنی
غم را
عبدالعظیم_خویی
منم وُ جاده بیانتهای
تنهایی
با درختی خشک
از خشم روزگار
گر بیایی
آسمان دل میشود روشن
چون روز نخست
عبدالعظیم_خویی