یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خبر بده خبر بده به ماهی های روی آب

خبر بده خبر بده به ماهی های روی آب
خبر بده خبر بده به اوج پرواز عقاب
کدوم سفر کدوم خطر
که چیزی نیست جز به حذر
منو ببین منو ببین که رو به آفتاب بلند
همه بدی چکید چکید از اون طناب بند بند
بخند بخند که تا ابد خزون نباشه روزگار
بخند بخند چیزی نگو، همیشه باش مثل بهار
پای توام تا آخرش ، پای تو با هر خطرش
ولی و اما نداره ، بمون بمون با ضررش
کلاه نزار سر دلم ، قدم بزن قدم بزن
تو رویاهای نا تموم ،یکی یکی رقم بزن

صالح دهینی

خزون اومده تا هوامونو بگیره

خزون اومده تا هوامونو بگیره
جوونه پی این سواله بمونه یا بمیره
چه رنگهایی از رنگ افسون می‌بینیم
ببین دیده هامون به پاییز مونده خیره
نشستیم نشستیم زیر چنگ سرما
دیگه حرف واسه ، روز آفتابی دیره
کمی جون میگیریم با احوال یلدا
ببین رنگ رخسارمون از برای ضمیره
ما اینجا رو از بر میدونیم میدونیم
که دلتنگی هامون هست واسه ابر تیره
دیگه بسه غصه واسه این دلامون
تو پاییزمون آسمونم اسیره
گریختیم از آن کوچه ی سرد و تاریک
همون کوچه ای که درختاش زود میمیره
من اونقدر نرفتم از این شهر کینه
دیدم تا ابد فصل پاییز تو مسیره
همیشه کلام من و تو همینه
قشنگ اون زمونی است، خزون میشه چیره
از اول تا آخر بشین و نگاه کن
بریز ناخوشی هاتو ، تو عمرت کثیره

صالح دهینی

آنرا بخوانم که مرا جان بداده

آنرا بخوانم که مرا جان بداده
آن هست کنی که قضا کرده پیاده
هم جنی و انسی بگرد خانه ی او
در پیش و پس، هر کسی با نام او زاده
غیر او کسی نیست که برپا بدارد
چنین عالم شوریده ی از پا فتاده
هیچ قامتی راست نشد بی قید و اذنش
افلاک همه در نظرش پوچ و بباده
دریا و اعماق بسی در نظر او
چون قطره ای بر سر تیزی مداده
او خالق پیش و پس این هستی سرمست
در آفرینش همه چی پیش او ساده
ما از بن و ریشه از او وام گرفتیم
از وقت تولد مهر او در دل نهاده
گر هر چه بخواهد از ذات کمالش
در اسرع وقت بشود با قصد و اراده

صالح دهینی