من همیشه خیال میکنم که در روح او
یک جای خالی ، بهتر بگویم یک تهی وجود دارد
که آشفته اش می کند و آزارش می دهد
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دلی به پهنای دریا میخواهم
تا هر غمی را در آن غرق کنم
و خود جهانی باشم
تا نیشِ زهرناکِ تنهایی
در من اثر نکند...
مدتی باران و تاریکی را گوش کردم .
چه لذتی دارد از فردای نیامده نترسیدن ،
گوش به باران دادن ، چای درست کردن ،
پادشاه وقت خود بودن ...