ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
با گام هایی تهی
همچون تپش قلب
و از کنارم آدم ها می گذرند
پر هیاهو
هیچکسی تنها نیست
اما خفگی در هوا موج می زند
سکوت جاریست
لبخند ها مصنوعی
سلام ها بی آغاز
همه در حال فرارند
اما بکجا ؟
سفری مبهم با همسفرانی ناشناس
غریبه های آشنا
در فکری که نمی دانم چیست
و کسی نیز مرا نمی فهمد
واحد هایی تنها
میان انبوهی از یکدیگر
گویی تنهایی مسریست
چشم ها خواب
نفس ها آرام
نگاه ها گیج
او به چه می اندیشد؟
و اینچنین سفرم هر روز تکرار می شود
آدم هایی نزدیک ولی دور
فردا و فرداهایی تکراری
کاش رسیدن هایمان صبر داشت
سکوت را می شکستیم
و همدیگر را می فهمیدیم
تا در این شلوغی دیگر تنها نباشیم
سید علی موسوی
نی نیم از اهل خرد ، عاشق بیچاره شوم
در هوس روی نگار، شمع چو آیینه شوم
قند به روی شکرم ، بی خودم از حال خودم
و ز لب لعل مهر او ، شهر به آشوبه شوم
زیر و زبر گر بشوم، راحتم و نیست غمی
دست برم بر می ناب ، مست و دیوانه شوم
عقل رود از دل و جان، گر بنهد بر سر من
پای خود آن مشق نگار، لایق آن باده شوم
روزی خلق عیش حیاط، قسمت من آب حیات
میرم و تا زنده شوم و ز شرر آکنده شوم
شکر که اندر هوسش لایق وصل هو شدم
نیست بدم، زنده شوم، درخور آینده شوم
گفت که آدم نشوی و ز دلم آگه نشوی ؟
بین که آذر شدم و سوزم و سازنده شوم
سید علی موسوی
مثل سهراب رفتم بقالی
پرسیدم
عشق خرواری جند؟
شعر انباری چند؟
گفت بردار ببر مجانی
چند خیابان زودتر
عشق مثقالی جان
شعر را حرفی اشک
به من دیوانه
سهل غالب کردند
سیدعلی موسوی