یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مست مستم نکند جام شرابی خوردم

مست مستم نکند جام شرابی خوردم
جرعه ای از می ناب گذرایی خوردم

مطرب آمدکه دلم شاد شود با غزلش
خنده اندام کند سرو ز شوق چمنش

گلشن تلخ من امروز شده خرم اگر
فکر فردا نکنم نی غم دیروز دگر

شادی اندازه امروز برایم کافی است
غم به دور افکنم و حال دلم بارانی است


سید حجت اله طباطبایی

اسب خوبی زین کن و تا منزل مستان بتاز

اسب خوبی زین کن و تا منزل مستان بتاز
خود پرستی کم کن و دینی ز جام می بساز

دوستان را بگو از یک خمار و یک می ایم
جمله مستان را به می دعوت کن و بانها بناز

خاک را می فکن از بحر مستی جرعه ای
لشگر علمت علم کن عالم دنیا بساز

حرف خوش نو کن همی آن حرف بد را کن غلاف
تفرقه در تفرقه منداز ای ره گم کرده باز


نوبتت هم می رسد تا بر لب آن گور تار
اشهد انن خوانی و بی می نگردی سرفراز

سید حجت اله طباطبایی

با خنده‌ی لب‌هایش بر غصه شکر ریزد

با خنده‌ی لب‌هایش بر غصه شکر ریزد
چون یار شود با ما صد غصه زدل خیزد
بر زلف سیاه از عشق زیبا نظری کردم
وز کنگره مویش صد توطئه بر خیزد
در اوج جوانسالی او گوهری احساسی
بی باک تر از باران بر خاک دلم ریزد
آن لحظه که یارم نیست آرام و قرارم نیست
اشک از رخ غمبارم می گرید و می ریزد
مستم ن چنان از می آید خبری از وی ؟
ساغر شکنم آن دم غم خیزد و بگریزد
سیدحجت اله طباطبایی