ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گیرم خورشید را
درقله حاشا کرده ایی!
در سرابی،یا سحابی
خوب تماشا کرده ایی
گیرم ساحل دل
بازیچه ی دریا شد و
جزرو مدش بی حساب
بازیگری استاد شد!
عاقبت چه؟
بازتابش ،شد آفتاب
رخشنده بر دریای تو
عشق این دیوانه را
درسکوتی پر غوغا
از که پنهان می کنی؟!
سپیده رسا
یوسف کنعانیم
تعبیر رویایم بگو؟
پچ پچ وارونه
و بوسه ی تلخ
زیر دیوار نمناک سکوت
می پَراند خواب
از چشمان تَرم
شاهزاده با
گیتار عشق
بی محابا می بُرد
نارنج دستان مرا
تفسیر چیست...؟
سپیده رسا
سه نقطه درپایان
هرچند ناتمام است
پناه عاشقان است...
هوای خانه سنگین و
دلی درحصر
کجا باید پناه آورد؟
کجا سلول تن آزاد و آسوده است؟
محبت دانه می پاشد
فراق اندوه می کارد
میان شادی و غم
عجب ها حال ما دارد!
هنوزم پلک هایت می پرد ازجا!؟
هنوزم چشم در راهی؟!
چرا باز می پرسم؟
تو که آنجا نه اینجایی
چه نوع درد است این
مات ،تنها،بی ادامه..
عجین درخاطراتی
تمام حرف من این است
ادامه باشی در نقطه
رها در بیکرانی
سپیده رسا
"خیالش عاشقم کرده
خودش ازعشق بیزارم"
غریبم من
به هیچ و پوچ این وعده
میان عشق و رویایش...
سپیده رسا
ناگهان فریاد زد
برگه ها بالا
وقت تمام...
تن لرزید و
دلم شد آشوب ,
چشمانم مرطوب,
لعنت به امتحان مکتوب...
سپیده رسا
به رغم کسانی که
که گیسوان زیبای تو را
برشانه های عاشقت
تاب نیاوردند,
فاتح قلب هایی شدی
که نجابت آریایی را
درموهای پریشانت
خوب فهمیدند.
سپیده رسا
قصه این است
که در معرکه ی عشق
هر دو همدرد غمی زیباییم
مرزاین زیبایی,
تا خود وسعت دل پابرجاست.
موج طوفانی واین حادثه ها
نتوانند برهم بزنند
معرفت عاشق را,
هنرعشق همین است
می توان کامل شد
حتی با نقصان ها
دو عصا در یک قاب
پاها هم لنگان
چشم برهم بزنیم
ایستاده عشق را
با قدم های وصال...
سپیده رسا