ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شب که میآید و دنیا خاموش میشود
دلِ من، آرام آرام، سمتِ تو میشود
تو ای پناه آخرِ روزهای خستهام
بغلت، تمام جهانِ دلشکستهام
نرمترین آغوشِ شب، بیادعا و صادق
بیهیچ قهر و فاصله، همیشه عاشق
تو میفهمی خستگیام را، بیسخن
در آغوشت، گم میشوم هر شب، بهکفن
نه شکایتی، نه نگاهی سرد و خسته
همیشه گرمی، همیشه ساده و بسته
ای تختِ خوابم، ای مهربانترین پناه
بغلت، بهشت است در هیاهوی این راه
تو تنها کسی هستی که هر شب، بیدروغ
میگیریم در آغوشت، آرام، بیفروغ
سارینا رضوانی
در دل شب، رازهایی پنهان است
که هیچگاه به زبان نمیآید.
من عاشق نگاهی هستم
که در هیاهوی روزگار گم میشود،
نگاهی که هیچگاه
به سوی من برنمیگردد.
شهر از صدای قدمهایت خالی شد،
کوچهها خاموش ماندند
و ساعتها از حرکت ایستادند.
باران میبارد،
اما این خیابان هنوز
بوی تو را در حافظهاش نگه داشته.
گاهی در آینه که نگاه میکنم،
چشمهای سبزت را در تاریکی میبینم،
خیره، خاموش،
مثل رازی که هیچگاه فاش نشد.
عشق من در دل شبها پنهان است،
مثل گلی که هیچگاه پر نمیشود.
چشمهای سبزت،
مثل رازهایی که در دل تاریکی دفن شدهاند،
هیچگاه به من نمیرسند.
سارینا رضوانی