یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باران بشو برگرد بیا با پیکر گل ها بیا

باران بشو برگرد بیا  با پیکر گل ها بیا

افسانه ها را تو بخوان غم را بگیر و گل بیار

باران بشو، افسانه شو،  دیوانه شو، مجنون بشو

عاشق بشو با گل بیا از قصه ی فردا بیا، اما بیا

دیوانه ام  مانند دیو مشتاق آن روی سپید

ای خوش صدا تر از بهار ای تو نوای پاک آب

ای قطره ی الماس من ای غصه ی هروز من

مشتاق دیدار تو ام ای قصه ی زیبای من


رویا رجایی

باران می‌بارد اما چشم من بیدار است

باران می‌بارد اما چشم من بیدار است
قلب من در تپش است مغز من خوش خواب است
خانه کوچک من چِقَدَر سرد شده
گلِ گلخانه من چقدر زرد شده
آسمان آبی نیست دل من غمگین است
کوچه پرگل من چقدر دلگیر است
اندکی صبر که شاید تو بیایی بازم
من کجا و تو کجا ای محرم اسرارم
عاقبت را تو بگو ما به کجا خواهیم رفت
گل وبوته ،ماه و دریا همگی پژمردن
دیگر اینجا آخر خط است و من کم جانم
بار و بندیل دلم را بسته ام؛ در راهم
چشم‌هایم خانه است هر وقت که تو باز آیی
منو گل ،درخت و دریا ،همگی می‌آییم.


رویا رجایی

نگو با من غم خود را

نگو با من غم خود را
که من از غم سرا ریزم
بخوان با من کمی آهنگ
که حالت را بهم ریزم
تو هم چون من شوی غمگین
برایم از غمم گویی
نگاهم میکنی اما
جوابی هم نمیگویی..

دلم می خواهد یک روزی
شوی هم خانه قلبم
برایت از غم و اندوه
نگویم دیگر ای همدم
تو ای آرامش جانم
کجا هستی تمامِ من؟
تمام ِآرزویِ من
شده دیدن آن رویَت
بیا با من که دل تنگ است
برای تو جهانِ من..


رویا رجایی