ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آن سان عشق در مسلخ ظن شد
آن سان عاشق سوزی به پا شد
و سلامی به پایان داد موسم عشق
آن سان حس عاشقی مصلوب شد
تارک دنیای تو خواهم شد
آن سان متروکهای شد شهر خیال
آن سان به عقب رانده شدم از سرزمین انتظار
آن سان حصر قاتلین و حرامیان شدم
آن سان گلاویز تنهایی شدم
ترک کن شهر خیالم را
و مپرس سوالی از پایان ماجرا
و همچو غریبهای
بازگرد به فراسوی مرز آشنایی
تا فراموش کند تو را
خیابانها و باغچهها
تا فراموش کنیم
اسم هم را
تا دور شویم
از خیال هم
تا ناامیدی و غم
بنا کنند دیواری حائل
تا نصف کنند ما را
آب دریاها
تا نصف شود وطن ما به دیواری
مگذار به تو بنگرند نقاشها
مگذار بشناسند تو را
نوازندگانِ دورهگرد
مگذار از تو بگویند عطارها
تا عکاسها صدا نزنند تو را
تا خوشنویسها نگویند اسم تو را
تا به تو ننگرند رقاصها
تا آنها نیز شکنجهگرم نشوند
تا تحمل کنم شبهای تنهایی را
که وزید گردباد ترس
تا سقوط نکنم در سکوت
تا همچو دیکتاتوری
نشوم در هبوط
عادت من نیست بی تویی
اینک
همچو روحی سرگردان
یا ترانهای آتشین
همچو دشمن
در انکار توام
پناه نمی برم به تو
ابراهیم بتهای تو خواهم شد
کافر دین تو خواهم شد
پرت میکنم یادگاریهای تو را
خواهم کُشت عروسک خیال تو را
نهان خواهم شد
از گزندِ باران و برگریزان
فراموش میکنم ستارهها را
میدانم غرق توام
تا عادت کنم
فراموشِ تو باشم...
خالد کریمیان
معنا از تو آغاز می شود
رویا در نگاه ت به حقیقت میرسد
به بهانه یِ نظاره یِ ایالتِ برفگونِ تنت
آفتاب برمی خیزد
بهار اکنون از تو می روید
هرکجا باد غمگنانه به دنبال تو میگردد
ساعت ها در تکرارِ تپشِ قلبِ کوچکت
به انتظاری ابدی قدم میزنند
درختان به تقلید
دخترانه هلهله میکنند
و میرقصند
افسوس به تاراج می رود
به تمنای جاودانگی
جنگی تازه درمیگیرد
رنسانسِ مقدسِ اتحاد
از انقلاب خنده ها
از انفجار بوسه ها
خون میچکد از تاک
شعله میکشد
به آسمان نهان وجودت
عطشی تشنه ی پرواز
خالد کریمیان