ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در روزهایی که در پیش است
نخواهند گفت:
روزگاری ظلمانی داشتیم!
اما خواهند پرسید:
شاعران چرا خاموش بودند؟
میخواهم با کسی بروم که
دوستش دارم
نمیخواهم هزینهی این همراه شدن را
حساب و کتاب کنم
یا اینکه به خوبی و بدیاش فکر کنم
حتی نمیخواهم بدانم دوستم دارد یا نه
فقط میخواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم...
برتولت برشت
آزادی درنعل اسب ها جان می دهد ،
الاغها اما لحظه ای فراغت از پالان را
آزادی می پندارند...
برتولت برشت
کنار جاده نشسته ام
راننده، چرخی را عوض می کند.
از آن جا که می آیم، دل خوشی ندارم؛
به آن جا که می روم، نیز میل چندانی ندارم.
پس چرا بی صبرانه
به عوض کردن چرخ نگاه می کنم؟
برتولت برشت
یکی از آقای کوینر پرسید که آیا خدایی وجود دارد یا نه؟
آقای کوینر گفت:
به تو توصیه میکنم فکر کنی که آیا با دانستن جواب این سؤال رفتارت تغییر
خواهد کرد یا نه. اگر تغییر نکند موضوع منتفی است. اگر تغییر بکند حداقل
میتوانم اینقدر کمکت بکنم که تو تصمیم خودت را گرفته ای:
تو به خدا نیاز داری.
" برتولت برشت "