یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سلام ای نفس ستاکم

سلام ای نفس ستاکم
چی می شه باشی کنارم
قلبمو دستت بگیری
تا ابد برات ببارم
کاش بگی دوست ندارم
نمی خوام بیای کنارم
که دلم اینقدر نشه تنگ
برای ستاک نازم
دستتو بزار تو دستم
قلبمو برات بیارم
دل من خیلی شکستس
تاب دوریتو ندارم
نگو که دوستم داری چون
اشکامو برات می بارم
چشم من خیلی دیوونس
می گه ابر پاره پارم


احمد فیاض

اگه مهتاب تو چشات زل بزنه

اگه مهتاب تو چشات زل بزنه
از خجالت آب میشه کم میاره
اگه دریاها تو قلبت بریزن
هنوزم قلب کوچیکت یکمی جا میاره
اگه بارون موهاتو شونه کنه
میتونه جاده رو گلخونه کنه
اگه آفتاب بشینه روی تنت
می تونه زمینو دیوونه کنه
اگه شبنم اشکاتو باش ببره
می تونه تا اوج ابرا بپره
اگه قلبم با تو همخونه بشه
می تونه دفتر تک دونه بشه


احمد فیاض

غم غربتم رو با یک نفست گم کردم

غم غربتم رو با یک نفست گم کردم
همه هستیم رو با اسم تو پیدا کردم
چشامو بستمو روشنی رو با دستای تو
کنار قلب بزرگ عاشقت حس کردم
همه لحظه های دلواپسی و تنهاییم
با خیال تو و چشمات همشو پر کردم
وقتی تو مهمون این دل خمار من شدی
هر چی تو سفره ی قلب عاشقم بودرو واست پهن کردم
وقتی اشکات روی گونه های سردت می نشست
من با دست خسته ام، لپای خوشکلتو پاک کردم
قلبمو با قلبتو به روشنی ها می سپرم
همه زندگیمو با عطرت خوشبو کردم
تو مثه صدف،یه عاشق توی دریایی بزرگ
من همون مرواریدم که خونمو گم کردم
من می خوام واسه تو و کنار اسم تو باشم
شب و روز برای قلب ناز تو سنگ صبوری کردم
منو از خودت بدون یه تیکه از دل گلت
که مثه یه دیوونه از غم تو تب کردم
عزیزم یادت نره مواظب خودت باشی
میدونی طوریت بشه خودم رو باطل کردم
من دوست دارم گلم دوست دارم خیلی زیاد
همه هستیمو به پات ریختمو پر پر کردم

احمد فیاض