ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک لـحظه بـی نَفَس شـدم
وقتی که شب پا مـی گرفت
حَـجمِ عَـجیـبِ تیـرِگی ... ؛
در پِـلکِ من جا مـی گرفت
طِــفلَـک دِلِ دیــوانــه ام
در قَــتـل و عـــامِ روشَـنی
از قــاتِــلِ صُــبــحِ غَـنی ؛
سُـــراغِ فـــردا مـی گرفت
احسان پیرحیاتی
رَنجِ بیهودِه چه حاصِل ؟ شاید فردا مُردِه باشد
غافِل آنکِه مَغزِ او را ؛ فِکرِ بیجا خُوردِه باشد ...
وَقتِ آسودِه کُجایی ؟ باید اِمشب بی خَبَر شُد
خوش به حالِ آنکَسی که باد او را بُردهِ باشد ...
احسان پیرحیاتی
یک لحظه بی نَفَس شدم
وقتی که شب پا می گرفت
حَجمِ عَجیبِ تیرِگی ؛
در پِلکِ من جا می گرفت
طِفلَک دِلِ دیوانه ام
در قَتل و عامِ روشَنی
از قاتِلِ صُبحِ غَنی ؛
سُراغِ فردا می گرفت
احسان پیرحیاتی
وَقتی ظُهورِ یک یَقین ؛ پَردِه یِ شَک را می دَرید
دریا صِدایِ موج را ؛ از عُمقِ جان می آفَرید ...
آن شَب کَلاغِ قِصِه ها ؛ رَفت و به اِنتِها رَسید
مادَربزرگ قِصِه ای گُفت ؛ خواب ازسَرِ ماهی پَرید
احسان پیرحیاتی
لبم خُشکید و جانم بی رَمَق شد ...
تنم بازیچه یِ دستِ تبر شد ...
فقط کَم ماندِه بودَش خواجه حافظ
که او هم از غَمِ دل باخَبر شد ...
احسان پیرحیاتی
آسمـان ، صـاعقـه
ابــر ، بــاران
زمـین ، آتـشفشـان
بــاد ، طـوفـان
کـامـلا طبـیعـی سـت !
طبـیعـت گـاهی دلتنگی را تـاب نمی آورد !
احسان پیرحیاتی