ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هر نفس شد آتشی بر دل ز آغاز نگاه
در تَحیُّر مانده ام زآن گلشن راز نگاه
شمع خاموشم من و دودی بلند از سینه ام
می کشم من حسرت یک نغمه از ساز نگاه
داغ و آه و سوز دل را حاجت اظهار نیست
می سراید حال دل را این سخن ساز نگاه
ناله ی مستانه ام گر آید از این کوهسار
همچو مرغی مانده ام در چنگ شهباز نگاه
از شکوهش دل بُود آئـیـنهِ مهر و صفا
شوق و بی تابی من باشد ز اعجاز نگاه
راز چشمان سیه را نتوان کرد نهان
که بُود هر مژه اش خود لب غماز نگاه
نشئه ی دیدار حُسنش می برد هوش از سرم
کی خُمار آلوده گردم از مِی انداز نگاه
رفته رنگ از چهره ام بهر تماشایش چنین
می کنم مشق جنون از غمزه و راز نگاه
طالب وصلش منم گر ناله ام افتد ز پا
گردد اشک دیده ام همراه و دمساز نگاه
عمر خود را کرده ام صرفِ قمارِ دیده اش
هستی ام را داده ام از کف من از آن ناز نگاه
روشنی بخشد به چشمانم رخ چون شمس یار
شبنم اشکم بُود آئـیـنـه پرداز نگاه
محو رنگ آسمان دیدگانش شد (نسیم )
می کشد خمیازه مژگانش ز پرواز نگاه
اسدلله فرمینی