یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

توی کویر چشمات

توی کویر چشمات
تشنه تر از آنم
که له له بزنم
دم دم های غروب
چشمام
آسمان گونه هایم
بارانی بود
تلی از تپه ماهورهای
گونه ام را شست و بر قلبم نشست
هر چه داد زدم
این منم
ولی دیدم
تو نیستی
سینه من چقدر خشک شده
گویی تب دارد
وقتی تو نیستی
کی تبم را پایین بیاره
خاطراتت

سیاوش دریابار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد