یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو چه دانی که در این بیشه ی تنهایی و غم

تو چه دانی که در این بیشه ی تنهایی و غم
چه هراسی عریان
پسِ هر نغمه ی پندار و سرم خیمه زده
و چو شمعی روشن
روی دیواره ی رگ های دلم پرتو زده
که در این غربت وامانده ی تلخ
شانه ی امن این پیچک خشکیده کجاست؟
راوی قصه ی تنهایی من!
پیله ی گرم پروانه کو؟

کجاست؟
سراب کهنه ی بیگانه ی من!
منِ دیوانه ی من!
تا تو اشک ها فاصله است
تا خشکیدن ولی
فاصله ای نیست ز من
ای تو همان
ارغوانِ جدا مانده از سایه ی من!

محدثه برزگر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد