یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

درد نداشتن عشق

درد نداشتن عشق
حکایت قصه زندگی
مرغ عشق در قفس است
نامش زیباست
حالش زجر روزگار بی درمان
زخم خورده دور و نزدیک
آتش گرفته دامن دل پر غصه

نمی‌خواهم مرا شهره کوی
بازار عاشق کشی کنید
تنهایی من از نبودن او نیست
زخم های کهنه عاشقی
درمان می‌خواست
مرهمی نبود
که آرام کند
خلوت همنشینی با حضورش را

دیگر بر سر بالین من نیایید
مدتی است که نمی خوایم
ترس دیدن او
که معشوق من نیست
آزارم میدهد
سینه ام شکاف برداشته
قلبم به تپش افتاده
انگار قصد سفر دارد
او دیگر طاقت درد عشقی
بی نیاز از خواستن را ندارد

قصه ای برایش زمزمه کردم
آرام گرفت
گویی بر زخمی مرهم گذاشتم
آخر این دفتر
پایانی تلخ داشت
عشق سرگردان
عاشق حیران
معشوق آواره
کوچه های تنهایی شد


حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد