یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم که با من آویز گفتا قضا نباشد

گفتم که با من آویز گفتا قضا نباشد
گفتم که درخورم من گفتا ریا نباشد

گفتم شمیم کویت صدباره عاشقم کرد
گفتا به خود بپرداز این ها ادا نباشد

گفتم چرا نبینی رنجی عظیم بردم
گفتا که در مسیرم این ها بلا نباشد


گفتم بس است جانا مردم ز درد هجرت
گفتا بمیر از غم این ها جدا نباشد

گفتم برم نیایی گفتا که در برم من
گفتم تو را نبینم گفتا خفا نباشد

گفتم که مانده ام من اندر خیال حافظ
گفتا ز آن برون شو این ها صدا نباشد


سید علی موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد